دختر
سَکونی (اسم راوی) می گوید: به محضر امام صادق علیه (علیه السّلام) آمدم در حالی که ناراحت و غمگین بودم. امام صادق (علیه السلام) به من فرمود: چرا ناراحت و افسرده ای؟ به حضرت عرض کردم: خداوند به من فرزند دختری داده [و از بابت این ناراحتم که چرا به من فرزند پسر عنایت نکرده است!] حضرت فرمود: سنگینی این دختر بر روی زمین است و رزق او بر عهده ی خداوند است، عُمرش نیز از عمر تو جداست و چیزی از عمر تو کم نمی کند و روزیی که می خورد غیر از روزی توست!
سکونی گوید: بخدا قسم با این کلام امام صادق غم و اندوه از من برطرف شد سپس امام فرمود: اسم دخترت را چه گذاشته ای؟ گفتم: فاطمه! در این هنگام حضرت مصائب مادر مظلومه اش فاطمه (سلام الله علیها) را به یاد آورد و سه مرتبه آهی کشید. آنگاه حضرت [از شدت ناراحتی] دست مبارک خود را بر پیشانی گذاشت. سپس فرمود: حال که او را فاطمه نامیدی هرگز دشنماش مده و نفرینش نکن و او را نزن!
متن روایت: مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ جُمْهُورٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ فَضَالَهَ بْنِ أَیُّوبَ عَنِ السَّکُونِیِّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام وَ أَنَا مَغْمُومٌ مَکْرُوبٌ فَقَالَ لِی یَا سَکُونِیُّ مَا غَمُّکَ فَقُلْتُ وُلِدَتْ لِی ابْنَهٌ فَقَالَ یَا سَکُونِیُّ عَلَى الْأَرْضِ ثِقْلُهَا وَ عَلَى اللَّهِ رِزْقُهَا تَعِیشُ فِی غَیْرِ أَجَلِکَ[۱] وَ تَأْکُلُ مِنْ غَیْرِ رِزْقِکَ فَسَرَّى وَ اللَّهِ عَنِّی[۲] فَقَالَ مَا سَمَّیْتَهَا قُلْتُ فَاطِمَهَ قَالَ آهِ آهِ آهِ[۳] ثُمَّ وَضَعَ یَدَهُ عَلَى جَبْهَتِهِ إِلَى أَنْ قَالَ ثُمَّ قَالَ: قَالَ لِی أَمَا إِذَا سَمَّیْتَهَا فَاطِمَهَ- فَلَا تَسُبَّهَا وَ لَا تَلْعَنْهَا وَ لَا تَضْرِبْهَا.[۴]
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[۱]. أی لا ینقص من عمرک لاجلها شیء و لا من رزقک
[۲]. هذا من کلام السکونى ای کشف أبو عبد اللّه علیه السلام الغم عنى
[۳]. قاله علیه السلام لتذکره جدتها المظلومه علیها السلام و ما أصابها من مکاره الدهر
[۴]. الکافی (ط – الإسلامیه)، ج۶، ص ۴۸ و وسائل الشیعه، ج۲۱، ص ۴۸۲