آب شهر را برگردانید....
وقتی وارد شهر میشوی, نگاهت به صحراهایی میخوره پر از گونی های پر شده و کارگرانی با لهجه های متفاوت از لهجه مردم شهر؛ ماشین های سنگین با پلاک های غریبه در شهر دیده می شود.
خب کسی که از دور نگاه کند میگوید چه خوب شهر رونق گرفته و مسافرانی غریبه به شهر رفت و امد میکنند.
اما اینها برای مردم شهر ما شده یک درد؛ یک غصه که نیاز به درمان اورژانسی دارد.درمانی که باید چندین ماه برای تحت مراقبت ویژه باشد تا شهر دوباره آن حال و هوای قدیم را داشته باشد.
حتما شنیده اید این لطیفه را که فرد کچلی را زلفی صدا بزنن. حال شهر ما حال و روز این زلفی بیچاره را دارد. سجاسرود….
سجاسی که آبی از آن نمانده…..
کاش مسئولان شهر چاره ای کنند برای سجاس بی رودم..
تا کی باید شاهد دزدی اب شهرمان باشیم و فقط سکوت کنیم. تا کی باید شاهد باشیم غریبه ها آب را ببرن و فرزندان ما افسانه آب شهر را بشنوند….
مسئولان به فریاد شهرمان برسید….