علامه....
نقل شده است در کودکی روزی مدیر مدرسه برای بازرسی به کلاس رفته و به همه بچهها گفته دفترهای مشقشان را روی میز بگذارند. مشقهای او را که دیده با ناراحتی پرسیده که: جعفری! این چه خطی است که تو داری؟! و پاسخ شنیده: من ایرادی در خطم نمیبینم. خیلی خوب است! پس از آن مدیر عصبانی با ترکه قرمز رنگ درخت آلبالو بر کف دست محمدتقی زده و گفته: این خط از نظر من خیلی هم بد است. باید از همین امروز یاد بگیری که خوشخط تر بنویسی! گرچه این داستان باعث رنجشش شده اما تصمیم گرفته خواناتر و بهتر بنویسد. دهها سال بعد (حدود سالهای 1340 تا 1350) وقتی که دانشگاه مشهد، استاد محمدتقی جعفری را دعوت کرد تا در آنجا سخنرانی کند، او همان مدیر مدرسه را در میان حاضران میبیند. جلو میرود و دستش را به گرمی میفشرد و با احترام و مهربانی میگوید کاش خیلی از آن چوبها به من میزدید. این مرکب بدن، تازیانه میخواهد تا روح را حرکت بدهد و جلو ببرد.