دندانم...
درمانگاه شلوغ بود و چند نفر اشنا هم آنجا بودند,چنان درد داشتم که با اشاره سر به هر کدام سلام و عرض ادبی میکردم. با دستمالی دهانم را نگه داشته بودم. یکی گفت وای دندانت درد میکند . منم انگار منتظر بودم کسی با من همدردی کند با اشاره حرفش را تایید کردم. گفت خدا صبرت دهد بدترین درد ؛درد دندان است.
حس نشستن نداشتم؛بلند شدم شروع کردم به قدم زدن و فکرم را مشغول کردم.اخه شنیده بودم موقع درد دندون به دندون دردت نباید فکر کنی( خب تا حدودی تاثیر گذار هم بود اما مشکل این بود که من تمام فکرم پیش دندون بخت برگشته ام بود)
دیگر تاب نداشتم, چنان اهی میکشیدم که چند نفری متوجه شدن و یحتمل در دلشان میگفتن که عجب دختر کم صبری …
اخرش یکی از آن مریض ها دلش برایم سوخت و نوبتش را به من داد و منم با همان چهره دردناکم تشکری کردم و رفتم داخل؛ دکتر که به وضعم نظاره ای کرد سری تکان داد .و با تعجب پرسید مسواک نمیزنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟و به دندانم نگاه کرد و گفت باید بکشم. منم که تابع صد در صد دکتر بودم تایید کردم و گفتم فقط میخوام از درد خلاص بشم. هر کاری میتوانید انجام دهید.
دکتر در حالی که سوزن و وسایل رو اماده میکرد پرسید درس خوندی گفتم بله طلبه ام
یه نگاه پراز تعجبی کرد و گفت ماشاالله
یه سوالم رو جواب بده بعد دندونت رو بکشم.
صفحه اول رساله چی نوشته؟؟؟؟؟
منم که داشتم از درد میمردم گفتم بسم الله.
دکتر خنده ای کرد و گفت بعد بسم الله چه موضوعی داره.
گفتم در مورد بحث تقلید .
دکتر برای بار دوم گفت ماشالله
گفتم واویلا الان به جای دندان پزشکی میره بالای منبر و … من بیچاره باید گوش کنم. و تو دلم گفتم خدایا کمک….
نه الحمدلله منبرش طولانی نبود فقط یه جمله گفت که واقعا تاثیر گذار بود.
دکتر دندان پزشک گفت: ما انسان ها باید حتما بریم پیش یه متخصص اگه تو جای من میرفتی متخصص دیگه درد دندونت اصلا ساکت نمیشد.پس وقتی درد روح داریم باید بریم متخصص روحم مون خدا….
برایم حرف دکتر جالب بودو تاثیر گذار بعدش چند تا توصیه دندون پزشکی کردن و گفتن اگه واقعا طلبه ای باید حتما به حرف من گوش کنی….